نوع مقاله : مقاله علمی - پژوهشی

چکیده

از شاخصه­های گفتمان زیست­محیطی، شمول جهانی شدن آن می­باشد زیرا محیط­زیست و پایداری آن بر فرآیند توسعه‌ یک کشور و در مقیاس بزرگتر بر جهان،  تأثیرگذار خواهد بود  و در این زمینه  نظریه­پردازی­هایی از طریق فیلسوفان و  صاحب­نظران انجام شده است.  از این­رو هدف پژوهش حاضر، بررسی نظریه­های زیست­محیطی با رویکرد سیاست و جهانی شدن بوده است. روش تحقیق توصیفی- تحلیلی بود که با بررسی منابع و مقالات و  مطالعات کتابخانه­ای و با  ابزار فیش­برداری انجام شده است. در این راستا  ابتدا عوامل ایجاد رفتار حفاظت از محیط­زیست  شامل اطلاعات وآگاهی زیست­محیطی، نگرش و نگرانی زیست­محیطی، رفتار مسئولانه، آموزش، سواد  و  اخلاق زیست­محیطی بررسی شد و  سپس با  سیر تاریخی به نظریه­های، محیط­زیست مورد بحث و  مقایسه قرار گرفت.

کلیدواژه‌ها

مقدمه

کوچک شدن جهان که در یک فرایند تدریجی و طولانی به وقوع پیوست، همواره تابعی از افزایش توانایی­های بشر در تسخیر و غلبه بر طبیعت بوده است. این فرایند، با اولین گام­های بشر پراکنده در اقلیم­های مختلف و اجتماع­های دور از هم در مسیر غلبه بر مقاومت­های طبیعی محیط­زیست و دشواری­های حیات اجتماعی آغاز شده و با هرگام، یک مرحله به کوچکتر ساختنِ جهان کمک کرده است (کاستنر،1380). وضعیت محیط­زیست یک کشور برآیندی از تاثیرگذاری تصمیمات و تعاملات دولت­ها، بنگاه­های اقتصادی، سازمان­های مردم نهاد زیست­محیطی، توده­های مردم و مجامع علمی می­باشد.  واقعیت این است که وضع محیط­زیست در ایران و کشورهای در حال توسعه بحرانی و با روند فزاینده تخریب و الودگی مواجه است و در طی دهه­های گذشته، تصمیمات اقتصادی و سیاسی  این گروه­ها،  معطوف به مدیریت زیست­محیطی نبوده است. روند حاکم بر اقتصاد سیاسی ایران سبب شده است که در رتبه­بندی  زیست­محیطی مجمع جهانی اقتصاد با مطالعه 72 شاخص از سوی دانشگاه کلمبیا و ییل که در سال  2005 انجام پذیرفت، ایران در میان 146 کشور مورد مطالعه رتبه 132 و از  100 امتیاز، نمره 32 را کسب نمود و در کنار کره شمالی در پایین­ترین رده­بندی قرار گیرد (غلامپور، 1386).  با افزایش جمعیت انسان به 9 میلیارد نفر تا سال 2050، نیاز به غذا، آب پاکیزه، سوخت و فضا افزایش یافته و با تغییرات اقتصادی و اجتماعی، تغییرات در محیط­زیست ادامه خواهد یافت؛ ضمن این­که هر 35 سال، جمعیت جهان دو برابر می­شود و به همین نسبت، نیاز به منابع طبیعی نیز دوبرابر خواهد شد (جارین و همکاران، 2010). تحقیقات دانشمندان حاکی از روند رو به انقراض گونه­های گیاهی و جانوری در جهان است، همه ساله مقادیر انبوهی از مساحت جنگل­ها نابود می­شوند، فرسایش خاک­ها، افزایش سطح بیابان­ها، افزایش حجم فاضلاب­های شهری و صنعتی، روند فزاینده مصرف سوخت­های فسیلی، به­کارگیری سلاح­های اتمی در جریان جنگ­ها، مانورهای نظامی و .... از جمله خطرات زیست­محیطی می­باشد که زمین و موجودات آن­را تهدید می­کند. تخریب محیط­زیست از آن لحاظ جدی است که انسان را قادر ساخته است با فناوری­های جدیدی که در اختیار دارد، سطح این تخریب را نسبت به دوران گذشته با عمق و وسعت بسیار بیشتری به انجام رساند. علاوه بر این، تغییر تفکر و فرهنگ انسان امروز در زمینه موفقیت­خواهی، برابرطلبی و رشد دادن کیفیت زندگی و به حداکثر رساندن سود، این چالش را دوچندان نموده است و در این میان، ایران در پی اجرای طرح­های توسعه­ای در طی 30 سال اخیر به نحو بی­سابقه­ای با بحران رو به روست به­طوری که جمعیت آن بیش از 2 برابر، تعداد دام در مراتع 3 برابر، تخریب پوشش جنگلی 33 درصد، فرسایش خاک 5/2 برابر و مصرف آب 2 برابر شده است ( گلکار، 1382 به نقل از سلیمانپورعمران و یارمحمدیان، 1394). در اقتصاد  سیاسی محیط­زیست، خط­مشی‌ها، به­وسیله سیاست تعیین می­شود و سیاست­مداران باید ببیند عموم مردم چه می­خواهند و سپس با آگاهی از فرایندهای سیاسی اختصاص منابع است که می­توان برنامه مورد پذیرش سیاسی و کارایی اقتصادی تنظیم نمود. یکی از شاخصه­های گفتمان محیط­زیستی، درجه­ی بالای جهانی شدن است. برای نمونه طرفداران محیط­زیست در جوامع صنعتی سعی می­کنند تا فیلسوفان و کنش­های جوامع غیرصنعتی را "وام‌گیری" کرده و از این طریق مراکز بین­المللی ای را برای توافق­ها و استانداردهای زیست­محیطی ایجاد کنند. امروزه مسائل محیط‌زیست و پیامدهای ناشی از آن به­عنوان یک مسئله­ی جهانی مطرح شده که همین امر موجب شکل­گیری تلاش­های محلی و نیز مباحثات بین‌المللی شده است. در علوم اجتماعی ارتباط مفهوم "جهانی شدن" باید  با مسائل محیط­زیستی جستجو شود.  چرا که محافظت از محیط‌زیست مسئولیتی جهانی است که گرم شدن هوا یکی از مهم­ترین مسائل آن است. طرفداران محیط­زیست ما را به " تفکر جهانی" فرا می­خوانند. در سازمان­دهی آن نیز، گفتمان محیط­زیستی نسبت­های جهانی به خود گرفته است. از آن جمله می­توان به بزرگترین گردهمایی همایش زمین ریو در سال 1992، بزرگترینNGO   محیط­زیستی " صلح سبز" و صندوق جهانی طبیعت اشاره کرد که همگی در یک گفتمان زیست­محیطی برای ابراز حقوق و نگرانی­های واقعی خود وارد شده­اند. اگر بتوان بر پدیده­ای فرهنگی، نام " جهانی" را گذاشت، حفاظت از محیط­زیست می­تواند آن پدیده باشد. مفهوم جهانی شدن می­تواند چارچوب مفیدی را برای درک برخی از ویژگی­های محافظت از محیط­زیست به­عنوان یک پدیده­ی فرهنگی فراهم کند.

روش­شناسی پژوهش

روش این تحقیق از نوع مروری و از گونه­ی توصیفی – تحلیلی است و با ابزار فیش­برداری ابتدا داده­های لازم گردآوری می­شود و سپس به تفسیر داده­ها پرداخته می­شود. در مرحله­ی بعد، داده­های گردآوری شده طبقه­بندی و خلاصه می­شوند. بر این اساس،کلیه­ی کتاب­ها، مدارک، اسناد، پایگاه­ها، مقاله­ها و پژوهش­های در دسترس پژوهشگر که به بررسی موضوع پژوهش پرداخته­اند، مورد مطالعه قرار گرفته و از آن­ها فیش­برداری می­شود و نهایتا مورد سازماندهی و تفسیر و تبیین قرار می­گیرد.

سیر نظریه­های زیست­محیطی

رایج­ترین این رهیافت­ها عبارتند از حفاظت­گرایی، صیانت­ گرایی، بوم­شناسی اجتماع، حقوق حیوانات، اخلاق زمین، بوم­شناسی ژرفانگر، اکوفمینیسم، نیکداری، توسعه­پایدار و پایداری.

الف- حفاظت­گرایی و صیانت­گرایی نمود رفتار زیست­محیطی منبع­گرا است که طبیعت را به­عنوان منبعی وسیع برای استفاده انسان­ها در نظر می­گیرد. در حفاظت­گرایی، اجزاء مختلف محیط­زیست به این دلیل باید حفظ شوند که ارزش اقتصادی دارند، اما صیانت­گرایی، ارزش­گذاری اقتصادی صرف طبیعت را رد می­کند و بر صیانت از طبیعت برای اطمینان از تنوع گونه­ای، زیبایی نظام­های طبیعی، و استفاده حال یا آینده انسان از طبیعت تاکید دارد.

ب- بوم­شناسی اجتماع بر این باور است که تمام مشکلات زیست­محیطی، از مشکلات اجتماعی ناشی می­شوند و بدون عزم جدی برای حل آن­ها، مشکلات بوم­شناختی نیز نمی­توانند به روشنی درک شده و یا برطرف شوند.

پ- در حقوق حیوانات، حقوق و وظایف به حیوانات یا سلسله زیستی، بسط می­یابد و علت آن را برخورداری حیوانات از هوشیاری یا خودآگاهی و ظرفیت استدلال می­دانند به­طوری­که برخی مدافعان این رهیافت معتقدند حقوق اخلاقی حیوانات به هیچ وجه از حقوق انسانی کمتر نیست.

ت- در اخلاق زمین، نقش انسان از یک فاتح به یک عضو ساده آن تغییر می­کند که مستلزم قائل شدن حرمت برای سایر اعضاء و احترام برای کل اجتماع (زمین) است. کار اخلاق زمین، گسترش محدوده مرزهای اجتماعی به نحوی است تا خاک، آب، گیاهان، جانوران یا به­طور کلی، زمین را در بر گیرد. از نظر رفتاری زمین، چیزی از نظر رفتاری صحیح است که به انسجام، ثبات و زیبایی اجتماع زیستی کمک کند.

ث- در بوم­شناسی ژرفانگر، تلاش­های موجود برای حفاظت از محیط­زیست به دو جنبش بوم­شناسی سطحی­نگر و بوم­شناسی ژرفانگر قابل تقسیم است. جنبش اول، به­دنبال مبارزه علیه آلودگی و اتلاف منابع یا هدف افزایش سلامتی و ثروت کشورهای توسعه­یافته است. بوم‌شناسی ژرفانگر ادعا دارد که از بوم­شناسی سطحی­نگر مفیدتر است و حرکت به سمت بوم­شناسی ژرفانگر را یک وظیفه اخلاقی می­داند. شعار بوم­شناسی ژرفانگر ساده، در ابزار اما ارزشمند در نتایج، است. بوم­شناسی ژرفانگر به­دنبال تکامل نفس از طریق وحدت با بقیه اشیاء است و رسیدن به آن را از طریق یگانگی فرد یا سایر افراد، گونه­ها، زیست­بوم­ها و چشم­اندازها ممکن می­داند و معتقد است تکامل نفس، در نهایت کمال خود، به معنای تجربه هویت­یابی در تنوع است که در مقابل بیگانگی قرار می­گیرد.

ج-  اکوفمینیسم، پیوندهای بین فمینیسم و بوم­شناسی را مد نظر دارد و عمل سلطه را در روابط مرد با زن و انسان با طبیعت مورد نقد قرار می­دهد و معتقد است که هر دو نوع سلطه باید از بین برود. در این رهیافت، ستم مرد به زن و انسان به طبیعت، از یکدیگر قابل تفکیک نبوده و باید هم­زمان مورد بررسی قرار گیرند و هر نظام اخلاق زیست­محیطی که سلطه هم­زمان و متقابل بر زن و طبیعت را نادیده بگیرد، در بهترین حالت ناقص و در بدترین حالت، نامناسب است.

چ- در نیکداری، بر پیشکاری انسان نسبت به سایر مخلوقات خداوند و حفاظت از آن­ها تاکید می شود (نصر، 1378). این رهیافت تاکید دارد که ما صاحب زمین نیستیم و سلطه انسان بر زمین، هیچ گاه مطلق نبوده است بلکه، مراقبت از مخلوقات به انسان واگذار شده است. ما فقط پیشکار هستیم و از ما خواسته شده است با مخلوقات، همان­طور که خداوند خواسته است به­طور مقدس و خرمندانه رفتار کنیم و هنگامی که نتوانیم چنین کنیم، زمین زیان می­بیند.

ح-  اگر چه معمولاً مفاهیم پایداری و توسعه­پایدار به­عنوان رهیافت­های اخلاقی در نظر گرفته نمی­شوند اما این  مفاهیم می­توانند بر حسب اخلاق تشریح شوند. پایداری تلاش­های بین رشته­ای بین­المللی برای آمیختن اهداف اقتصادی و زیست­محیطی است که باید چیزی را در برگیرد که انصاف (عدالت) بین نسلی نامیده می­شود. توسعه­پایدار نیز فرایند تغییری است که در آن، بهره­برداری از منابع، هدایت سرمایه‌گذاری­ها و سوگیری توسعه فناورانه بالقوه نسل فعلی و نسل آینده برای برآورده کردن نیازها و آرمان­های انسانی، عمل می­کنند. توسعه­پایدار، انسان محور است. این موضوع را می­توان از درک مدرن از توسعه­پایدار نتیجه گرفت که دیدگاهی ابزاری به طبیعت دارد و معتقد به جدایی هستی­شناسی بین انسان و طبیعت است. دلیل دگر، تاکید توسعه­پایدار بر انسان به­عنوان هدف توسعه و توجه به ابعاد زیست‌محیطی به­دلیل تامین منافع انسان­های فعلی و نسل آینده است. اما پایداری، به­طور گسترده­تری به ماورای ریشه­های انسان­محوری توسعه­پایدار می­رود، تا حدی که به یک نظریه زیست­بوم محور، نزدیک می­شود که بی­شباهت به اخلاق نیکداری نیست (عابدی و همکاران، 1386).

جدول شماره (1) این رویکردها را به ترتیب در قالب طیفی از محیط محوری و دیدگاه معنوی به انسان محوری و دیدگاهی مادی نشان می‌دهد:

جدول (1) رویکردها و دیدگاه­های زیست­محیطی

رویکردهای زیست‌محیطی

ویژگی­ها

خدامحوری

بر پیشکاری و مسئولیت انسان نسبت به سایر مخلوقات خداوند و حفاظت از آن تاکید می­گردد.

اخلاق زمین

از ارزش طبیعتی که فی­نفسه دارای ارزش مستقل از منافع انسان می­باشد بحث می­کند.

بوم­شناسی ژرفانگر

بر تغییر ارزش­ها و دانش بوم­شناسی و عاطفی، تاکید و دوگانه بودن انسان و طبیعت را رد می­کند.

اکوفمینیسم

طبیعت را با زن تداعی و برای اصلاح محیط­زیست از انگیزه­های اخلاقی درونی استفاده می­نماید.

پست مدرنیزم

فهم هر کس از طبیعت با دیگری متفاوت است و فهم و تعریف هیچ­کدام برتر از دیگری نیست بر خلاف عصر مدرن، امروزه توانایی انسان در حفاظت از محیط­زیست به­عنوان تمدن تلقی می­گردد.

بوم­شناسی اجتماعی

مسائل زیست­محیطی را ناشی از مشکلات اجتماعی می­داند و به تخریب محیط­زیست از دیدگاه اجتماعی و نقش دوگانه نیروهای فرهنگی و سیاسی جامعه مدرن می­نگرد.

حقوق حیوانات

در این دیدگاه حقوق و وظایف نسبت به حیوانات به سلسله زیستی آن­ها بسط می­یابد.

گایا

زمین را موجود زنده­ای تلقی می­کند که همه­ی موجودات در وحدت با آن هستند و برای شناخت آن رهیافتی کل­گرایانه دارد که برای سایر اجزا موجود در طبیعت حرمت و منزلت قائل است.

وحدت زیستی

بین ارزش­های طبیعت و منافع انسانی تعادل برقرار می­نماید.

جغرافیایی­گرایی

جغرافیا را اصیل­ترین عامل تشکیل دهنده جامعه، تاریخ و رفتارهای انسان می­داند.

اسطوره­گرایی

عناصر طبیعت هر یک روح محافظ خود را دارد که آنان را از گزند حفظ می­نماید.

وظیفه­گرایی

به حفاظت از طبیعت به­عنوان یک وظیفه و صرف­نظر از نتایج و پیامدهای آن توجه دارد.

صیانت­گرایی

حفظ طبیعت برای استفاده حال یا آینده انسان از طبیعت در اموری مانند پژوهش علمی و یا شهود زیباشناسانه می­باشد و تنها انسان ارزش ذاتی دارد و برای امور دیگر ارزش ابزاری دارند.

نهضت سیاسی سبز تیره و سبز روشن

سبز تیره، طرفدار ارزش ذاتی طبیعت و تغییرات عمیق در نوع رویکرد انسان به طبیعتند اما سبزهای روشن معتقدند مسائل زیست­محیطی فارغ از چگونه بودن آن­ها، باید ارزش­گذاری و داوری گردند.

اصالت سود

منابع طبیعی را با هدف تبدیل بیشترین سود و ارزش­افزوده اقتصادی آن­ها حفظ می­کند.

توسعه­پایدار

تلاشی بین رشته­ای از آمیختن اهداف اقتصادی و زیست­محیطی است و به جدایی هستی­شناسانه بین انسان و طبیعت معتقد و انسان را هدف توسعه می­داند (عابدی سروستانی وهمکاران، 1386).

اسطوره پیشرفت

پیشرفت تمدن از طریق مبارزه، کنترل و ایجاد تغییرات هدفمند در طبیعت اجتناب ناپذیر است.

فن محوری

با مدیریت صحیح زیست­محیطی، شکل کنونی جامعه بر مشکلات غلبه می­کند. این دیدگاه آسیب زدن به طبیعت را با این دلیل که درآینده انسان برای آن راه حلی خواهد اندیشید، توجیه می­کند.

گستردگی بی­حد و مرز

معتقد به نامحدود بودن منابع طبیعی و بهره­گیری از آن است.

 

 

منبع: سلیمان پورعمران و یارمحمدیان (1394)

سیر تاریخی  نظریه­پردازان محیط­زیست

الف) نظریه­های نوگرایی محیط­زیست

1- توماس هابز: جامعه طبیعی را بیشتر ابتدایی می­دانست بدین معنا که زندگی بشر تنها زمانی وضعیت طبیعی دارد که در مرحله­ای نامتمدن و واپسمانده از تکامل اجتماعی است.

2-  جان لاک: مدعی مالکیت خصوصی و رویکرد ابزاری به محیط­زیست است که منطقا برخورد و ارزش­گذاری ابزاری با محیط تهی از آدمی را توجیه کرده است. بر این اساس محیط تهی از آدمی که دست بشر به آن نخورده باشد، بی­ارزش است.

3- ژان ژاک روسو: نظریه­پردازی اجتماعی وی با هم عصری­های خود متفاوت بود و رویکردی خوش­بینانه به طبیعت انسانی داشته است از نظر وی و محیط طبیعی نماینده معصومیت، اصالت و کمال، در برابر آثار زیانبار شهرنشینی و پیچیدگی زندگی متمدن دانست.

ب- نظریه­پردازی اجتماعی پیشرو و واپس­نگر درباره محیط­زیست

در قرن 19 نظریه مالتوس نشان داد افزایش جمعیت، به­صورت تصاعد هندسی و افزایش منابع غذایی تصاعد حسابی است و جمعیت خطری برای محیط­زیست و خودش محسوب می­گردد.

پ- نظریه اجتماعی و تکامل محیط­زیست طبیعی

چارلز داروین با بسط اصول  اسپنسر، پیوند مهم بعدی در تاریخ رابطه میان محیط تهی از آدمی و نظریه اجتماعی را تشکیل می­دهد. دو جنبه از نظریه تکامل داروین شایان ذکر است:

1-تاریخ تکامل انسان به­طوری­که این نظریه داستان انجیل درباره خلقت زمین و انسان­ها به اراده خدا را رد نموده  و مرز بین جهان انسان و غیر انسان را کمرنگ می­نماید.

2- موجودات زنده با محیط­های خود تطابق پیدا می­کنند.

ت- نظریه اجتماعی مارکسیسم و محیط­زیست

کارل مارکس و فریدریش انگلس و نظریه سیاسی و اجتماعی مارکسیستی آن­ها، یکی دیگر از نظریه­های اجتماعی مهم قرن 19 میلادی است که در آن محیط نقشی خاص دارد. در نظام کمونیستی بهره­کشی از طبیعت و تولید ثروت، کالاها و خدمات مولد است و بسیار کارایی خواهد داشت.

ث- لیبرالیسم و نخستین نظریه­پردازی اجتماعی سبز

جان استوارت، پیشاهنگ طرح بسیاری از موضوع­هایی است که بعدها سبز یا بوم­شناختی بدان­ها اطلاق شد. وی در مقابل این دیدگاه مشترک و مسلط توسعه صنعتی ایستادگی کرد. دیدگاه­های او در مورد دفاع از گسترش توجه اخلاقی به حیوانات غیر از آدمیزاد، او را در رده یکی از نخستین نظریه­پردازان اجتماعی سبز قرار می­دهد.

ج- فروید، سرشت آدمی و ستیز با طبیعت

در این مکتب، هم طبیعت بیرونی یعنی محیط­زیست طبیعی و هم طبیعت درونی یعنی سرشت آدمی مدنظرست. بخش اصلی نظریه فروید مربوط به اینست که چگونه تمدن و پیشرفت و ترقی اجتماعی نه فقط به بهره­کشی از طبیعت بستگی دارد، بلکه به مهار کردن برخی جنبه‌های بالقوه مخرب سرشت درونی نیز وابسته است.

چ- یورگن هابرماس و مسئله طبیعت در نوگرایی

برآن است که رابطه ما با محیط­زیست طبیعی، ابزاری تولیدی، حسابگرانه و فنی مبتنی بر بهره­کشی است که خصلت ویژه نوع بشر می‌باشد.

ح-نظریه آنتونی گیدنز، جهانی شدن و محیط­زیست

آنتونی گیدنز مانند هابرماس در آثار خود به نوگرایی و نتایج آن پرداخته است. گرچه بر خلاف او به موضوع زیست­محیطی و جایگاه طبیعت در نظریه اجتماعی خود توجه بیشتری نشان داده است. در نظریه جهانی شدن گیدنز، آثاری از پیامدهای اقتصادی و مالی گرفته تا پیامدهای فرهنگی را در بر می­گیرد. یکی از مملموس­ترین تجربه جهانی شدن، مسائل زیست­بومی جهانی است به ویژه مشکلات مربوط به آلودگی و گرم شدن زمین و تغییرات آب و هوایی که از مرز ملی فراتر رفته و اثرات جهانی دارد از این­رو گسترش مشکلات زیست­بومی جهانی به‌عنوان یکی از پیامدهای جهانی شدن، گسترش سرمایه­داری صنعتی به سراسر کره زمین، ایجاد بازار جهانی و توسعه ارتباطات گوناگون است، بدین معنا که نهادها و پیوندهای سیاسی و فرهنگی جامعه های دور از هم در یک نظام جهانی جهان­گستر گرد می­آورد (محرم­نژاد و تهرانی ، 1389).

جدول زیر این نظریه­ها را به­صورت خلاصه ارایه نموده است:

جدول 2: نظریه­پردازان مکاتب مختلف در ارتباط با محیط­زیست

نظریه­ها

مختصات  مکتب

نظریه­های نوگرایی محیط­زیست و نظریه‌های اجتماعی

توماس هابز: زندگی بشر تنها زمانی وضعیت طبیعی دارد که در مرحله­ای نامتمدن و واپسمانده از تکامل اجتماعی است.

جان لاک: ارزش­گذاری ابزاری برای محیط  و مدعی مالکیت خصوصی بر بخش­هایی از محیط. محیط تهی از آدمی که دست بشر به آن نخورده باشد، بی­ارزش است.

ژان ژاک روسو: تمدن هزینه دارد. طبیعت و محیط طبیعی نماینده معصومیت، اصالت و کمال، در برابر آثار زیانبار شهرنشینی و پیچیدگی زندگی متمدن دانست.

نظریه­پردازی اجتماعی پیشرو و واپس­نگر درباره محیط­زیست

مالتوس: معتقد بود که افزایش جمعیت، طبیعت و تولید غذا را تهدید می­کند و به هیچ وجه با چنین افزایشی تناسب ندارد، پیوسته چشم­اندازهای پیشرفت را تهدید می­کند. دادن منابع بیشتر به فقرا فقط بر شمار آن­ها می­افزاید. لذا دولت نباید به یاری فقرا دست به­کار شود. اگر کمک فقرا قطع شود آن­ها انگیزه پیدا می­کنند کاری درآمدزا بیابند و به داشتن فرزند کمتر تشویق می­شوند.

 

نظریه اجتماعی و تکامل محیط­زیست طبیعی

 

نظریه تکامل از طریق گزینش چارلز داروین و بسط این اصول به تطور اجتماعی به­دست هربرت اسپنسر، پیوند مهم بعدی در تاریخ رابطه میان محیط تهی از آدمی و نظریه اجتماعی را تشکیل می­دهد. موجودات زنده با محیط­های خود تطابق پیدا می­کنند. در نتیجه جنگ برای بقا میان موجودات، آن­ها که بیش از همه با محیط خود هماهنگ شده­اند باقی می­ماند و نسل بیشتری از خود به­جای می­گذارند. طبق داروینیسم اجتماعی در مبارزه طبیعی برای بقا میان انسان­ها دخالت دولت اندک است زیرا درنتیجه فرایند تطور اجتماعی که پیش شرط آن بقای اصلح است را از بین می­برد.

 

نظریه اجتماعی مارکسیسم و محیط‌زیست

کارل مارکس و فریدریش انگلس و نظریه سیاسی و اجتماعی مارکسیستی آن­ها را باید با شعار  "انسان قادر است طبیعت را دگرگون سازد" مسبب تشدید بهره­کشی از محیط­زیست طبیعی دانست که آغازگر سرمایه‌داری بوده اما خواهان پایان یافتن بهره­کشی انسان از انسان و توزیع دستاوردهای بهره­کشی از محیط‌زیست به گونه­ای برابرتر از شیوه سرمایه­داری است. در نظام کمونیستی بهره­کشی از طبیعت و تولید ثروت، کالاها و خدمات چنان کارساز و مولد خواهد بود که نیازهای مادی همه آدمیان را برآورده می­کند.

 

لیبرالیسم و نخستین نظریه­پردازی اجتماعی سبز

جان استوارت میل دیدگاه­های بسیار اصیل در مورد محیط­زیست دارد که بعدها  رویکرد سبز یا بوم­شناختی و اخلاق زیست­محیطی  نامیده شد. لیبرالیسم با سوسیالیسم در مورد رابطه میان جامعه و طبیعت و پیروی از پیشرفت مادی توافق داشت، اما نظریه­های وی در مقابل این دیدگاه مشترک و مسلط توسعه صنعتی ایستادگی کرد.

فرویدیسم و سرشت آدمی و ستیز با طبیعت

بخش اصلی نظریه فروید مربوط به اینست که چگونه تمدن و پیشرفت و ترقی اجتماعی نه فقط به بهره‌کشی از طبیعت بستگی دارد، بلکه به مهار کردن برخی جنبه­های بالقوه مخرب سرشت درونی نیز وابسته است.

یورگن هابرماس و مسئله طبیعت در نوگرایی

هابرماس نشان داد تنها رابطه ما با محیط­زیست طبیعی رابطه ابزاری و بهره­کشی است که مربوط با خصلت ویژه سرشت نوع آدمی است.

 

نظریه آنتونی گیدنز، جهانی شدن و محیط‌زیست

آنتونی گیدنز به نوگرایی و نتایج آن و موضوع زیست­محیطی و جایگاه طبیعت در نظریه اجتماعی خود و پیامدهای اقتصادی و مالی گرفته تا پیامدهای فرهنگی و مسائل زیست­بومی جهانی پرداخته است که از مرز ملی فراتر رفته و اثرات جهانی دارد. از این رو گسترش مشکلات زیست­بومی جهانی به­عنوان یکی از پیامدهای جهانی شدن، گسترش سرمایه­داری صنعتی به سراسر کره زمین، ایجاد بازار جهانی و توسعه ارتباطات گوناگون است.

 

آگاهی و سواد زیست­محیطی

هرچند آثار مخرب سیاست و صنعتی شدن بر پیکره محیط­زیست لطمات جبران­ناپذیری گذاشته است اما در این معادله باید سواد زیست‌محیطی را وارد نمود؛ عاملی که کمتر در این فرایند به آن توجه شده است. این امر به­ویژه با بیداری و دخالت آگاهانه شهروندان کشورها می­تواند تاثیرات عمیقی داشته باشد. از دهه 1970 بدین سو درک از عواملی که پشتوانه رفتارهای زیست­محیطی هستند بسیار رشد کرده است. گرچه اطلاعات می­تواند بر نگرش­ها اثر بگذارد و نگرش­ها معمولا پیش درآمد رفتار مطلوب هستند اما از عوامل بسیار دیگری تاثیر می­پذیرد و از راه­های متعددی می­توان آن را توضیح داد. ارائه اطلاعات در مورد محیط زیست و انتخاب­های زیست­محیطی همچنان نقش مهمی در آموزش حفاظت از محیط­زیست خواهد داشت اما تنها نقش­آفرین در ایجاد رفتار زیست­محیطی نیست (هانگرفورد[1] و دیگران، 1980: 42). آموزش حفاظت از محیط­زیست یک فرایند است که برای ایجاد یک جمعیت مسئولیت­پذیر نسبت به حفظ محیط­زیست تلاش می­کند و شامل مجموعه­ای از اجزای گسسته (اما مرتبط) می­باشد. این مجموعه می­تواند شامل اطلاعات، آگاهی، نگرانی، نگرش­ها و باورها، آموزش و پرورش،‌ دانش و مهارت سواد و رفتار مسئولیت­پذیرانه نسبت به محیط­زیست باشد (هاثورن[2] و آلبستر،‌1999: 25).  عوامل ایجاد رفتار حفاظت از محیط­زیست عبارتند از:

الف) اطلاعات زیست­محیطی: اطلاعات زیست­محیطی به­منزله نخستین گام در جهت مشارکت شهروندان در مسائل زیست­محیطی به رسمیت شناخته شده است. همچنین تحقیقات نشان می­دهد که اولین گام در فرایند آموزش حفاظت از محیط­زیست دستیابی به اطلاعات از طریق رسانه­هاست. دستیابی به اطلاعات زیست­محیطی در یک شهروند امری مهم است که می­تواند به متغییرهای دیگری مانند سطح تحصیلات و یا طبقه اجتماعی مرتبط باشد (بایلی[3]،1971: 4). به­دست آوردن اطلاعات زیست­محیطی نه تنها یک نقطه شروع است بلکه بخشی جدایی­ناپذیر از فرایند آموزش است.

ب) آگاهی زیست­محیطی: آگاهی­های زیست­محیطی دارای تعاریف مختلفی است. بیشتر مردم از معضل گرمایش جهانی آگاهند اما چون عواقب آن را نمی­دانند ممکن است ان را به­عنوان یک تهدید درک نکنند. این نوع آگاهی از نظریه نوع­دوستی اقتباس شده است که بیان می­کند زمانی که یک فرد از پیامدهای مضر یک وضعیت زیست­محیطی آگاه باشد و خود را مسئول این تغییر شرایط بداند رفتاری بهتر با محیط­زیست خواهد داشت. این نوع آگاهی انگیزه­ای برای رفع مشکلات زیست­محیطی خواهد بود و باعث تقویت بروز اخلاق زیست‌محیطی خواهد شد.

ج) نگرش زیست­محیطی: نگرش­ها واکنش­هایی ارزش­گرایانه به اشیا یا رفتارها بر اساس باورها در مورد آن اشیاء و رفتارها هستند. در روانشناسی اجتماعی، نگرش­ها از ارزش­های کلی و باورهای اولیه نشات می­گیرند و پیش­بینی کننده­های فوری رفتار هستند. نگرش­ها به جمع­بندی و یکپارچه­سازی ارزش­ها و باورهای ما در مورد موضوعی خاص کمک می­کنند (میلر و لوین1996). نگرش­های زیست­محیطی را این­گونه تعریف کرده­اند که تمایل ایجاد شده در مورد بعضی از ویژگی­های محیط­زیست که می­تواند نوعی علاقه یا بی­علاقگی یا بی­طرفی یا بی­اعتنایی را شامل شود. نگرش­های زیست­محیطی بر دو مبنای طبیعت­محور و انسان­محور هستند (کلایتون،1390: 35). استرن (1993) به نقل از نوردلاند و گارویل (2003) بیان می­کند که علاوه بر عامل نگرشی، سه عامل دیگر نیز رفتار مثبت محیطی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. نخست، عوامل زمینه­ای نظیر هزینه­های مادی، پاداش و دسترسی به تکنولوژی است. دوم توانایی­های فردی مثل دانش خاص محیطی و مهارت است و سوم عادات هستند که باید به­منظور تغییر رفتار در  جهت رفتار مثبت محیطی سست شوند. بنابراین، برای درک بهتر رفتارهای محیطی باید عامل نگرشی، موقعیتی، توانایی­های فردی و عادات در رابطه با یکدیگر مورد بررسی قرار گیرند. براساس نظریه گزینش عقلانی، هر فرد نفع شخصی خود را برای انجام دادن فعالیت­های محیطی درنظر می­گیرد (صالحی عمران، 1387).

د) نگرانی زیست­محیطی: دانشمندان علوم­اجتماعی برای تعیین سطح نگرانی زیست­محیطی در جامعه پژوهش­هایی را انجام داده و به این نتیجه رسیده­اند که بین نگرانی­های زیست­محیطی و اخلاق زیست­محیطی رابطه­هایی وجود دارد. برای اندازه­گیری مفهوم نگرانی زیست‌محیطی تعدادی از عوامل مختلف مانند درک مشکلات زیست­محیطی و مسائل زیست­محیطی، حمایت دولت از هزینه­های حفاظت از محیط­زیست و دانش مسائل و مشکلات زیست­محیطی و رفتار وجود دارد ( ویگل[4]،1978: 9).

ه) رفتار مسئولانه و احساس مسئولیت به محیط­زیست: یک اصل اجتماعی در این نوع رفتار مطرح است. بسیاری از مردم ممکن است رفتار مسئولانه داشته باشند، حتی اگر آن­ها نگرش قوی در مورد حفاظت از محیط­زیست نداشته باشند. اعتقاد این افراد آن است که حداقل تا حدی مسئول ایجاد و بیان راه­حل­های مشکلات زیست­محیطی هستند. مطالعاتی که در این زمینه انجام شده است نشان می­دهد درجه­ای از احساس مسئولیت­های هر فرد با شدت در رفتار او با محیط­زیست در ارتباط است. بیرهوف (2002) معتقد است مردم کشوری که از احساس مسئولیت زیست­محیطی بالایی برخوردار هستند این افکار را در ادبیات خود نیز ترویج می­دهند (بیرهوف ،1384: 352).

و) اخلاق زیست­محیطی : اخلاق زیست­محیطی، شاخه­ای از فلسفه کاربردی و از حیطه­های اساسی اخلاق زیستی محسوب می­شود که می­باید قادر باشد تا میان مجموعه پیچیـده­ای از واقعیات سرگردان تجربی، ایدئولوژی­ها و ارزش­های انسانی، داوری کند. سعی اخلاق زیست­محیطی، ارائه دلایل نظام­مند و جامعی برای این منظور است که چرا باید روابط اخلاقی بین انسان­ها و محیط­زیست طبیعی وجود داشته باشد و می­توان آن را، مطالعه رفتار درست و اشتباه در درون یک محیط­زیست مشخص، تعریف نمود (هیتچر[5]، 2004). بنابراین، نقش اصلی اخلاق زیست­محیطی، ایجاد موانع درونی اخلاقی در آحاد جامعه برای رفتار نسبت به طبیعت است. نظریه ارزشی مورد استفاده در اخلاق زیست­محیطی، بین دو نوع "ارزش ذاتی" و "ارزش ابزاری" برای تمام موجودات منفرد زنده، توده زنده، جمعیت­ها، گونه­ها، زیست‌بوم­ها و حتی چشم­اندازهای بدون ادراک، تمایز قائل می­شود. ارزش ذاتی معمولاً در مقابل ارزش ابزاری، معنا می­یابد. ارزش ابزاری به این مفهوم است که ارزش یک شیء به ارزشی که برای اشیاء دیگر دارد وابسته است والا هیچ گونه ارزشی نخواهد داشت. در حالی­که، ارزش ذاتی بـه این مفهوم است که یک شیء بدون این که برای شیء دیگری ارزشمند باشد یا نباشد، فی­نفسه دارای ارزش است. آن­هایی که معتقدند طبیعت دارای ارزش ذاتی است، بر این موضوع تاکید دارند که بدون حضور انسان و یا بهره­برداری انسان از طبیعت، باز هم طبیعت به خودی خود دارای ارزش است. در این رابطه، اخلاق زیست­محیطی در غرب، به دو دسته اخلاق انسان محور و اخلاق مبتنی بر احساس و آگاهی قابل تقسیم است و طی چهار تا پنج دهه اخیر، مباحثات عمیقی بین ذهن­گرایان ارزشی و عین­گرایان طرفدار طبیعت به‌وجود آمده است. اولی، معتقد است که ارزش­ها به یک ارزیاب نیاز دارند درحالی­که دومی، معتقد به ارزش ذاتی طبیعت است (پجمان[6]، 2001: 75). نظریه­های اخلاقی به چند دسته مجزا تقسیم می­شوند، الف) فایده­گرایی: در این نظریه که مشهورترین شکل اخلاق نتیجه­گرا است، نتیجه مطلوب برای یک عمل، رسیدن به حداکثر شادی برای اکثریت افراد است و معیار اصلی بـرای ارزشیابی درستی یک کار، مجموع یا متوسط منفعت برای یک جمعیت است. ب) وظیفه­گرایی: در این نظریه، ارزش اخلاقی یک عمل بـه نتایج ربطی ندارد بلکه، به نوع عمل وابسته است. به این معنا که عملی درست است که براساس اصول اخلاقی درست انجام شده باشد. ج) فضیلت­گرایی: در ایـن نظریه، معیار عمل اخلاقی، فضایل و رذایل هستند و در آن، بیشتر به فاعل فعل و ویژگی­های شخصیتی و منش او توجه می­شود. در این نظریه، اگر فاعل در انجام یک رفتار از انگیزه شایسته برخوردار باشد و آن رفتار را صرفاً به­دلیل ارزش و فضیلت بودن آن انجام داده باشد، عملی فضیلت­مند و اخلاقی را انجام داده است و در غیر این­صورت، آن رفتار اخلاقی نیست (اوقتون[7]، 2003: 18).  در همین رابطه، برخی دیگر بین سه جهت­گیری ارزشی به­عنوان مبنـای گرایش­های زیست­محیطی، تفکیک قائل شده­اند. این سه عبارتند از:الف) جهت­گیری ارزشی خودخواهانه که در آن مشکلات زیست­محیطی می­تواند به فرد آسیب برساند.ب) جهت­گیری ارزشی نوع دوستی اجتماعی که در آن مشکلات زیست­محیطی می­تواند به دیگر افراد آسیب برساند. ج) جهت­گیری ارزشی زیست­محور یا زیست­بوم محور که در آن، طبیعت مستقل از منافع انسانی دارای ارزش ذاتی است. از آنجا که جهت­گیری ارزشی الف و ب، دوری از تخریب محیط­زیست را به خاطر منافع انسانی مهم می­دانند، پس این دو، یکسان و انسان­محور هستند. در اخلاق انسان­محور، فقط انسان­ها دارای جایگاه اخلاقی هستند و تخریب محیط­زیست تا آن­جا مهم است که منافع انسانی را تحت تاثیر قرار دهد. در حالی­که، دیدگاه غیر انسان­محور با رد این نظر، جایگاه اخلاقی را به سایر موجودات زنده یا زیست­بوم به­عنوان یک کلیت، تعمیم می­دهد و معتقد است که تاثیرات بر محیط­زیست، موضوعی است که صرف‌نظر از پیامدهای آن برای انسان­ها، دارای اهمیت است پس از این­که مشخص شد، چه چیزی از جایگاه اخلاقی برخوردار است، پرسش دوم، یعنی پرسش درباره عمل درست یا نادرست از منظر اخلاق مطرح می­شود (حسنی،1382).

ز)  سواد زیست­محیطی: سواد زیست­محیطی، مستلزم درک عمیق و بنیادی نظام­های دنیای طبیعت، درک روابط و تعامل­های جهان زندگان و غیرزندگان و توان برخورد معقول با مسائلی است که باید با شواهد علمی، بی­طرفی و با توجه به جنبه­های اقتصادی، زیبا­شناختی و اخلاقی محیط­زیست با آن­ها روبه رو شد. سواد زیست­محیطی، توانایی درک و بیان تناسب نسبی بین سیستم­های محیطی و عملکرد دقیق حفاظت، ترمیم و بهبود سلامت این سیستم­هاست. سواد زیست­محیطی در برگیرنده همه­ی ابعاد دانشی، مهارت و نگرشی در زمینه محیط‌زیست است.

بحث و نتیجه­گیری

در پژوهش حاضر مکاتب و نظریه­های زیست­محیطی مورد بررسی قرار گرفت. در بررسی نظریات موجود، لاک گرچه مرحله مقدماتی جامعه را چون هابز، کثیف و حیوانی و کوتاه نمی­نامید، آن­را بسیار ابتدایی، فقیرانه و نیازمند بهبود و پیشرفت با استفاده از مالکیت بر محیط می‌داند. بر این اساس محیط تهی از آدمی که دست بشر به آن نخورده باشد، بی­ارزش است. نظریه­پردازی اجتماعی ژان ژاک روسو از لحاظ ارزیابی حالت طبیعی، هم با هابز و لاک تفاوت دارد. روسو بر خلاف جریان تفکر روشنگری، معتقد بود تمدن به­جای آن­که موهبتی باشد، همیشه با هزینه­هایی همراه است. وی را می­توان یکی از پیشگامان افکار احساساتی و سبز نامید. روسو آسیب­های اجتماعی را معلول آثار زیان­بار تمدن می­داند و معصومیت، اصالت و کمال را در طبیعت می­داند. داروینیسم اجتماعی بدان­گونه که در نیمه قرن نوزدهم تدوین یافت نظریه اجتماعی خشنی بود زیرا با تکرار مباحث مالتوس این اعتقاد را تقویت می­کرد که کمک به فقرا فقط آن­ها را توان می­بخشد که به ناروا و به‌طور مصنوعی باقی بمانند و درنتیجه فرایند تطور اجتماعی را که پیش شرط آن بقای اصلح است به قهقرا ببرند. در نظریه مارکسیسم به نظریه جمعیت مالتوس و بحث او درباره «دستمزد بخور و نمیر» حمله نموده است. از دیدگاه مارکسیستی، نظریه مالتوس تنها توجیهی ایدئولوژیک بود که نقاب پژوهش علمی برچهره داشت. وجه مشترک هابرماس با نظریه اجتماعی کلاسیک اینست که شرط پیشرفت و توسعه جامعه انسانی بهره­کشی و استفاده ابزاری از محیط طبیعی است. وجه مشترک هابرماس با نظریه اجتماعی کلاسیک اینست که شرط پیشرفت و توسعه جامعه انسانی بهره­کشی و استفاده ابزاری از محیط طبیعی است و آن را بخشی از سرشت انسان معرفی می­نماید. در این میان اما لیبرالیسم دیدگاه­های بسیار اصیل نسبت به طبیعت و محیط­زیست و جانداران غیر انسان دارد، و رگه­های دیدگاه­های دوستدار محیط­زیست در آن آشکار می­گردد و رویکردی که قبلا در مکتب روسو به­عنوان پیشگام افکار و احساسات سبز در قالب معصومیت، اصالت و کمال طبیعت به آن اشاره شده بود، را توسعه می­بخشد. اما  فروید به استثمار طبیعت نه تنها از بعد بیرونی آن بلکه از بعد درونی و سرشت درونی انسان اشاره می­کند. بعدی که در مکاتب قبلی تا آن زمان کمتر به آن پرداخته شده بود.

هرچند در یک جمع­بندی کلی می­توان رایج­ترین این رهیافت­ها را حفاظت­گرایی، صیانت­­گرایی، بوم­شناسی اجتماع، حقوق حیوانات، اخلاق زمین، بوم­شناسی ژرفانگر، اکوفمینیسم، نیکداری، توسعه­پایدار و پایداری نام برد. به­طورکلی رویکردهای زیست­محیطی را می­توان در چند دسته­بندی مجزا جای داد. با توجه به رهیافت­های اخلاقی زیست­محیطی، می­توان آن­ها را بر مبنای چگونگی پاسخ به دو پرسش اساسی اخلاقی، براین اساس خلاصه کرد، انسان محور: حفاظت­گرایی – صیانت­گرایی – بوم­شناسی اجتماع؛ توسعه­پایدار زیست­محور: حقوق حیوانات؛ اخلاق زمین، زیست­بوم محور- بوم­شناسی ژرفانگر- اکوفمینیسم - نیکداری؛ پایداری و به دو دسته انسان مدارانه[8]و محیط‌مدارانه[9] تقسیم نمود: الف- محیط­محوری: توجه به ارزش ذاتی حیات و موجودات و تاکید برانسجام کل اجتماع زیستی دارد. به انسان­محوری و بهره‌کشی از موجودات اعتراض دارد، برای تمامی موجودات زنده ارزش ذاتی قائل است و مجموعه حیات را به­صورت یک کل یکپارچه می‌بیند ب- انسان­محوری: طبیعت عنصری وابسته محسوب می­گردد که به منافع انسانی گره می­خورد و هدف از پاسداشت آن، حمایت از اهداف و منافع انسانی می­باشد. لذا برداشت ابزاری از محیط­زیست قوی است در طول تاریخ، انسان به­دلیل دارا بودن هوش و خلاقیت، خود را دارای موقعیت اخلاقی مستقل می­داند. از این عقیده به انسان مرکزی نیز یاد می­گردد (سلیمان­پور عمران و همکارن، 1395).

نظریه گیدنز، محیط­زیست را از دیدگاه جهانی و با رویکرد سیستمی تبیین می­نماید و از ابعاد مختلف به این مهم می­پردازد؛ به­طوری­که اقتصاد، سیاست و فرهنگ را گردهم می­آورد تا از این پدیده­ی تمدن جدید، تصویر کامل­تری ارایه دهد. می­توان گفت که این مردم کشورهای کمتر توسعه­یافته هستند که مشکلات و مسائل محیط­زیستی را تجربه می­کنند؛ مسائلی مانند جنگل­زدایی، فرسایش خاک، آلودگی، بیابان­زایی، همچنین ناتوانی فراگیر در عدم برآورده شدن نیازهایی که محیط­زیست می­تواند آن­ها را تامین کند. سازمان ملل متحد، در چندین گزارش خود، به ارتباط میان اقتصاد جهانی، تخریب محیط­زیست، بقای انسان­ها، و امنیت بین­المللی پرداخته و راه­حل­هایی را در حوزه­ی انسان­شناسی محیط­زیست ارایه می­دهد. آنچه در نظریه­های مربوط به سیاست و جهانی ملموس است،  ندادن وزن به دخالت و تصمیم­گیری مستقیم و آگاهانه انسان و  سواد محیط­زیستی می­باشد. در این زمینه عوامل ایجاد رفتار حفاظت از محیط­زیست،  سواد زیست‌محیطی می­باشد که بنیادی­ترین شیوه در حفاظت از محیط­زیست را می­آموزد، تا از این طریق، هر فرد، از طریق احترام گذاشتن به طبیعت، خویشتن را مسئول حفظ و حمایت از زیست­سپهر بداند و در عرصه­های اقتصاد، سیاست و جهانی شدن، آگاهانه رصد نماید، نقد کند، تصمیم بگیرد و انتخابگر و مطالبه­گر باشد و به­عنوان یک شهروند جهانی، ناظر آگاهانه تصمیم­های سیاسی و بین­المللی باشد که تبعات عمیق سیستمی بر زندگی فردی و اجتماعی آنان دارند. ارزش­گذاری و هنجارها و تغییرات نگرشی در تعیین درست یا نادرست بودن رفتار نسبت به طبیعت تعیین­کننده می­باشد. از طرفی منابع متفاوت اطلاعاتی و آگاهی، به­عنوان پیش شرط ضروری برای نگرش محسوب می‌گردند و اگر افراد قانع نشوند که عوامل خاصی در نابودی محیط نقش دارند، نگرش منفی به آن نخواهند داشت. بر طبق نظر گولدبلات، سه بیان مختلف از سیاست­های زیست­محیطی را می­توان در آثار گیدنز تشخیص داد.

1-دیدگاه محافظه­گرانه: به نظر وی جنبش­های زیست­محیطی با بازسازی شیوه­های سنتی مربوط به محیط سروکار دارد. 2-سیاست­های زیست­محیطی پاسخی است که به خطرهای زیست­محیطی می­دهد. برمبنای این توجیه سیاست­های زیست­محیطی به موازات آشکارتر شدن و مشخص­تر شدن مسائل و معماهای بوم­شناختی برای مردم پدید می­آیند. 3- سیاست­های زیست­محیطی، شیوه زندگی سیاسی خاصی است که مرتبط با جنبش­های اجتماعی جدید است. به­نظر گیدنز سیاست­های سبز یا سیاست­های زیست­محیطی بیشتر به این­که شخص چگونه زندگی می­کند و هچنین موضوعات مربوط به هویت شخصی مرتبط است تا موضوعاتی که سیاست­های جریان اصلی اعم از سطوح درآمد، استخدام و رشد اقتصادی را حاکم می­کند. بدین ترتیب گیدنز توجه روزافزون به موضوعات زیست­محیطی و بروز سیاست­های زیست‌محیطی را پیشرفت­هایی می­داند که آشکارا از لحاظ مطرح شدن پرسش­های اخلاقی درباره نظام اجتماعی نو و نهاده­ها و اصول اخلاقی آن، اخلاقی است (محرم­نژاد و تهرانی ، 1389). با توجه به این امر، رشد نگرش­ها و ارزش­ها نمی­تواند مبتنی بر برنامه­های سطحی باشد و باید از نگرشی سیستمی در این زمینه بهره برد که مشتمل بر استفاده از شاخص­های آگاهی­بخشی همراه با تغییر انگیزه­های اخلاق درونی که از ضمیر ناخودآگاه انسانی سرچشمه می­گیرد و در کنار آموزش و انتقال آگاهی، به تغییر در نگرش­ها و ارزش­های زیست­محیطی نیز در قالب آموزش­های رسمی و غیررسمی در قالب آموزش و پرورش، آموزش عالی، رسانه، آموزش­های شهروندی، آموزش زنان و..... بهره­گیری نمود (سلیمان ­پورعمران، 1393).

کوچک شدن تدریجی جهان، به جهانی شدن تدریجی مسائل نیز انجامیده است؛ چراکه افزایش جمعیت جهانی و افزوده شدنِ تعامل­ها، موجب پدید آمدن مسائل مشترک و درک مشترکی از مسائل و گره خوردنِ سرنوشت انسان­های معاصر به یکدیگر شده است. به بیان دیگر؛ از حجم و اهمیت مسائل شخصی، محلی و ملی به نفع مسائل جمعی، منطقه­ای و جهانی کاسته است خطرها و تهدیدهای همگانی و جهانی و آشکارتر از همه خطرهایی که محیط­زیست مشترک ما را تهدید می­کنند، برجسته­تر می­شوند و برنامه­ای مبتنی بر مسئولیت جهانی و منافع مشترک برای اداره جهان به­وجود میآید (شجاعی زند، 1382). توسعه­پایدار زمانی تحقق می­یابد که تمام ابعاد زیست­محیطی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی به­طور هم­زمان مورد توجه قرار گیرند که اگر بجز این باشد، با توسعه ناهمگون مواجه خواهیم شد. لذا در کنار  معادله سیاست و جهانی شدن در تئوری گیدنز، باید ضلع سوم این مثلث را شهروندان بین­المللی دارای سواد زیست­محیطی قرار داد.



[1] Hungerford

[2] Hawthorne

[3] Bailey

[4] Weigel

[5] Hatcher

[6] Pojman -

[7] Oughton

1- Anthropocentric

2- Ecocentric

منابع:
1)      بیرهوف، هری.1384. رفتارهای اجتماعی مطلوب از دیدگاه روانشناسی اجتماعی، ترجمه رضوان صدقی نژاد، تهران، گل آذین.
2)      بری، جان،.1380. محیط­زیست و نظریه‌ اجتماعی. پویان، حسن. و توکلی، نیره. تهران:انتشارات سازمان حفاظت محیط زیست.
3)      حسنی سیدحمیدرضا، علیپور مهدی.1382. نقدی بر تحویل­گرایی در اخـلاق. دفتر نشر معارف، تهران،. 1382
4)      سلیمان­ پورعمران، محبوبه؛ یارمحمدیان، محمدحسین؛ کشتی آرای، نرگس (1395). بررسی مقایسه­ای رویکردها و نظریات زیست­محیطی. پژوهش در برنامه درسی دوره ۲، شماره ۲۱ -  29-14
5)      سلیمان­ پورعمران، محبوبه؛ یارمحمدیان،محمحسین (1394). آموزش محیط زیست بسوی یک برنامه درسی تلفیقی. انتشارات مهر النبی 
6)      سلیمان پورعمران، محبوبه (1393).رویکرد پاسداشت از منابع طبیعی: اولویتی پنهان در برنامه­ی آموزش توسعه­پایدار. کنفرانس سراسری محیط­زیست و انرژی ایران. موسسه بین­المللی آموزشی و پژوهشی خوارزمی، شیراز،20/5/1393
7)      شجاعی زند، علیرضا (1382) جهانی شدن و دین، فرصت­ها و  دین و جهانیت، جهانی شدن، جهانی­سازی و جهان­گرایی چالش­ها، دفتر اول، دبیرخانه دین­پژوهان کشور
8)      صالحی عمران، ابراهیم؛ آقامحمدی، علی. 1387. بررسی دانش، نگرش و مهارت‌های زیست­محیطی معلمان آموزش دوه ابتدایی استان مازندران، فصلنامه تعلیم و تربیت، شماره 95، تهران، صص:116-91.
9)      عابدی سروستانی، احمد. ‌شاه­ولی، ‌منصوره. محقق­داماد، سید مصطفی. 1386. ماهیت و دیدگاه­های اخلاق زیست­محیطی با تاکید بر دیدگاه اسلامی، فصلنامه­ی اخلاق در علوم فناوری، سال دوم، شماره­های 1 و 2،‌ بهار و تابستان 1386، صص 59-72
10)  عبدالهی، داوود (1382) پست مدرنیسم جهانی شدن و بحران زیست­محیطی در هزاره سوم. علوم و تکنولوژی محیط­زیست دوره 5، شماره 4: 67-75.
11)  علوی­مقدم، سیدمحمدرضا (1391) ارزیابی و نگرش و عملکرد دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر، فصلنامه علوم و تکنولوژی محیط­زیست، شماره چهار.
12)  غلامپور، علی (1386) تاثیرات جهانی شدن اقتصاد بر نقش دولت در اقتصاد سیاسی محیط­زیست در کشورهای در حال توسعه: مورد مطالعه ایران. فصلنامه سیاست مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 37، شماره 4: 125-152.
13)  گلکارم. 1382. توسعه­پایدار و محیط­زیست در ایران. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده محیط­زیست، دانشگاه تهران.
14)  کاستنر، مانوئل (1380) عصر اطلاعات، ظهور جامعه شبکه­ای، جلد اول، ترجمه احد علیقلیان و افشین خاکباز، ویراسته علی پایا، طرح نو.
15)  کلایتون، سوزان و جین مایرز.1390. روانشناسی حفاظت از محیط­زیست، ترجمه مجید صفارنیا و همکاران،‌ تهران: نسل فردا
16)  محرم نژاد، ناصر؛ تهرانی، مهناز(1389) مروری بر نظریه­های اجتماعی و مدیریت محیط­زیست. فصلنامه انسان و محیط­زیست، دوره 8، شماره 1(12- پیاپی 23)، 3-11.
1)       Bailey ,G.A. ,1971 ," The Public ,the Media and the knowledg egap  ,Journal of Environmental Education, n.2,p.3-8.
2)       Hatcher T.2004. Environmental ethics as an alternative for evaluation theory in for-profit business contexts. Evaluation and Program Planning 2004; 27: 357-363.
3)       Hungerford ,H.R,P.Benand J. W.Richar ,1980,Goals forCurri culum Development in Env ir on mental Education ",Journal of Environmental Education, n.11p. 42- 47.
4)       Hawthorne M & AlabasterT (1999).  Citizen 2000: development of amodel of environment alcitizen ship. Global Environmental Change ,9 1 , 25 - 43.
5)       Jurin RR, Donald ED, KJ. 2010 .Environmental Communication: Skills and Principles for Natural Resource.2th edn, London: Springer Dordrecht Heidelberg, 45-50
6)       Meiboudi ,H.&et. al.,2012," The WaytoSucceed in Environmental Education is through Peop le - to People Coop eration:ACase Study in Iran ", International Journal of Emerging Trends in Engineering anddevelopment,n.6, , p.209-215.  
7)       Newhouse, n, 1999. Implication of attitude and behavior research for environmental conservation. Journal of environmental education, n. 22. P.26-32
8)       Oughton, D. 2003. Protection of the environment from ionizing radiation: Ethical issues. Journal of Environmental Radioactivity; 66: 3-18.
9)       Pojman LP.2001. Does nature have intrinsic value? Biocentric and ecocentric ethics and deep ecology. In: Pojman LP, Editor. Environmental Ethics: Reading in Theory and Application. Thomson Learning, London 2001, pp. 75-76.